نفس ما مهتابنفس ما مهتاب، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما مهتاب

عشقی که با گذر هر روز بزرگتر میشود...

رسیدیم به اول آذر ..پاییز هم به ماه آخرش رسید..واقعا در تعجبم ازین گذر بی محابای روزها و شبها...زندگی با تمام توانش در جریانه وما که غرق این جریان سیال و زلال و پر فراز و نشیب هستیم...و تو دخترک زیبای من که هر روز زیباتر و تواناتر از قبل به زندگیه ما لبخند میزنی.. 12 آبان امسال نتونستم برات پست بذارم ولی شدیدا به یاد 12 آبان سه سال پیش بودم...هوا و عطر وبوی خونه منو میبرد به اون روزای لعنتیه دوس داشتنی..حالت تهوعای تموم نشدنی و به هر بهانه..ویاری که به خونه و بابا داشتم ! ...یه ماهی که نتونستم پامو تو خونمون بذارم و مامان که همیشه با محبت تموم سفره رو توی آفتاب حیاط مینداخت و نعناهای تازه ی باغچه رو میچید تا بلکه بتونم یه لقمه غذا بخورم ....
30 آبان 1393

در گذر ایام...

سلام به دختر قشنگم.. بازم پستم دیر شد !  آبانماه هم به دهمین روزش رسید،فصل زیبای من شروع شده و امسال با مهد رفتنت حس و حال دیگه ای داره،مهد رفتنت بهتر شده ولی احتمالا باز پرستار بگیریم آخه صب بیدار شدن تو این هوای سرد که قراره سردترم بشه برات سخته و دلم نمیاد بیدارت کنم. مهدتو دوس داری و این منو مردد می کنه واسه تصمیمی که دارم ..دوستای زیادی پیدا کردی و مربیاتم دوس داری مخصوصا خاله حلیمه رو.اسم دوستاتم ایناس : قوریا (پوریا  ) پریشان (پریسا ) عدسی ( مهدیس  ) و... شعرای خیلی خوشگلی یاد گرفتی و همیشه برام میخونی و منم کلی کیف میکنم مخصوصا که با اون ریتم مخصوص مهد میخونیش وکلی قند تو دلم آب میشه.. واسه آزمایشای تبت ...
10 آبان 1393
1